فهرست مطالب
مشخصات کتاب
عنوان:
Age of propaganda
نویسنده:
Anthony Pratkanis
سال انتشار:
۲۰۰۱
مقدمه
چطور پروپاگاندا را درک و با آن مقابله کنیم؟ به جز دیکتاتورها که هوی و هوسهای خود را به قانون تبدیل میکنند، حکومتهای دیگر برای پیاده سازی اهداف خود و جلب نظر افکار عمومی از روشهای جایگزین یعنی پروپاگاندا و اقناع عمومی استفاده مینمایند.
قدرتمندان تلاش میکنند تا با دستکاری مغز ما، حتی بدون این که بفهمیم، کاری را انجام دهیم که آنها میخواهند.اما پروپاگاندا و اقناع تنها به سیاست محدود نمیشود.
در واقع همه ما هر روزه در معرض پروپاگاندای کمپانیها هستیم تا باعث شوند علیرغم این میدانیم کار درستی نمیکنیم چیزی را بخریم یا با فریب و نیرنگ ذهنیتی پنهان در جهتی خاص برای ما درست کنند.
خبر خوش این است که میتوانیم دست آنها را بخوانیم و بفهمیم پروپاگاندا در واقع بر پایه فریب تشکیل شده است.با فهمیدن روشها و راهبردهای کسانی که پروپاگاندا می کنند میتوانیم جامعه بهتری بسازیم و انتخابهای بهتری داشته باشیم.
در این خلاصه کتاب میخوانید:
تفاوت میان اقناع و پروپاگاندا چیست؟
چرا Rush Limbaugh حامیانش را بیکلهها میخواند
چطور از کودکان خود در برابر پروپاگاندا محافظت کنیم؟
بخش اول
اقناع بر پایه منطق شکل گرفته و چشماندازهای متفاوتی را در نظر میگیرد.مردم دائما تلاش میکنند بر روی تصمیمات دیگران تاثیرگذار باشند و آنها را تغییر دهند.اما این کار همیشه آنقدرها هم بد نیست چرا که در بسیاری از اوقات با انجام این کار در واقع فرصت یک انتخاب بهتر به انسانها داده میشود.
این گونه رفتارهای اقناعی باعث میشود مردم اطلاعات کافی در مورد مسائل پیشرویشان داشته باشند و بتوانند انتخابهای منطقیتری داشته باشند.روش کلاسیک اقناع این گونه است که با آوردن استدلالهای موافق و مخالف بر پایه استدلال موافق، به نادرستی استدلال طرف مقابل اشاره کرد.
بنابراین در فرایند اقناع نظر یک طرف پس از بحثی طولانی تغییر میکند چرا که به نظر او نظر طرف مقابل برای چشماندازی که او دارد مفیدتر است.برای فردی که نظرش تغییر کرده است، این مساله کاملا روشن است و آگاهانه میفهمد که تغییری روی داده و از این تغییر نیز خشنود است.
این نحوه استدلال، از طریق پردازش اطلاعات مفید و قابل اعتنا صورت میگیرد طی آن اطلاعات و استدلالهای جزئی برای طرف مقابل ارائه میشود و همه اینها برای یک اقناع موفق ضروری هستند.
افراد در معرض اقناع نیز ترجیح میدهند استدلالها شامل اطلاعات مختلف باشد و تمایلی به دریافت اطلاعات و استدلالهای قدیمی و بیفایده ندارند.در عوض ترجیح میدهند که وقتشان را صرف بررسی ضعف و قوت استدلالهای طرفین کنند.
به خاطر همین تمرکز بر روی اطلاعات چنین افرادی کاملا بر روی موضوع مورد بحث تمرکز کرده و همه ذهنشان را معطوف به فهم پیام میکنند و در عین حال نظر شخصی خودشان درباره موضوع را نیز دارند.زمانی که استدلالها این گونه ارائه شود مردم میتوانند تصمیمات سنجیده و درستی با استفاده از اطلاعات مختلف از منابع گوناگون بگیرند.
با این حال همه استدلالها این طور هم صاف و ساده ارائه میشود.در ادامه با تکنیکهای مختلفی برای اقناع آشنا میشویم که نه تنها عادلانه نیستند بلکه پروپاگاندا نام دارند و تقریبا همه جا هم قابل مشاهده هستند.
بخش دوم
پیام پروپاگاندا پیچیده است تا به مردم اطلاعات داده شود بدون آن که بتوانند درکش کنند. برخلاف اقناع، پروپاگاندا این فرصت عادلانه را به اهدافش نمیدهد که بتوانند نظر خودشان را هم بررسی و حفظ کنند بلکه همه کاری انجام میدهد تا مردم را تحت تاثیر قرار داده، گارد آنها را بشکند و بدون آن که بفهمند نظر مقابل را بپذیرند.
برای انجام این کار، پروپاگاندا در قالبهای زیبا ارائه میشود تا فرد هدف به جای تمرکز بر روی حرف گفته شده بر روی زیبایی ظاهری تمرکز کند.این کار با زبان مثبت و زیبا همراه شده و اطلاعات را چنان جذاب ارائه میکند که ذهن هدف از هرگونه فکر در مورد درستی یا نادرستی آن منصرف شود.
برای مثال گوشتی با ۲۵ درصد چربی را در نظر بگیرید.مصرف کنندگان بیشتر ترجیح میدهند گوشت با برچسب ۷۵ درصد گوشت را بخرند نه گوشتی که برچسب ۲۵ درصد چربی بر روی آن درج شده است.در طرف مقابل برخی از فروشگاهها بر روی پرداخت نقدی تخفیف میگذارند در حالی که عملا خریداران با پرداخت نقدی تنها هزینه اضافی کارت اعتباری برای فروشندگان را نمیپردازند.
در حالی که اقناع روی استدلال در مورد مهمترین وجه کالا یا خدمات و غیره تمرکز میکند پروپاگاندا با تمرکز بر روی حاشیه سعی میکند حواس مخاطب را از فکر کردن بر روی آنچه واقعا دریافت میکند پرت کندت.برای مثال تنها کافی است تبلیغات فروش یک کالا را تصور کنید.دلیل فروش این کالا یا دلیل خرید کالا توسط شما به ندرت بررسی و موشکافی میشود.
به جای آن احساسات خریدار را با نشان دادن هر چیزی که ممکن است، از موزیک و عوض شدن رنگها تا تصاویر زیبا تحت تاثیر قرار میدهند.در این وضعیت دیگر مشتری نمیتواند بر روی کیفیت و درستی اطلاعاتی که دریافت میکند تمرکز کند.
این راهبرد باعث میشود تبلیغات موثرتر شود، حتی اگر مردم بین سریال مورد علاقهشان بدون دقت کافی به آن نگاه کنند.اگرچه در همان زمان فکر میکنند که نیم نگاهی به تبلیغ انداختن باعث نمیشود تحت تاثیر آن قرار بگیرند، از آن به بعد ندایی درونی همواره با آنها است تا زمانی که در خرید بعدی از فروشگاه آن وسیله را بخرند.به همین ترتیب ممکن است فرد بدون آن که بداند چرا، یک برند را به برند دیگر ترجیح دهد.
به طور کلی، عدم توانایی تمرکز بر روی شنیدن به معنی آن است که نمیتوانید بر روی نشنیدن یک چیز هم تمرکز کنید.این بدان معنی است که همه چیزها بدون آن که انتظارش را داشته باشید در ناخودآگاه شما وارد میشود.
بخش سوم
اعتبار منبع و پیام برای موفق شدن پروپاگاندا حیاتی است.پروپاگاندا بر روی فریب دادن مردم تمرکز میکند و به شکلهای مختلفی وجود دارد اما همواره بر ۴ راه تاثیرگذاری تکیه میکند.بگذارید درباره ۲ مورد از این راه ها صحبت کنیم: اعتبار منبع و پیام.
اعتبار منبع بدین معناست که فرد هدف تبلیغات از کسی پیام را دریافت کند که به او نسبتا اعتماد دارد.برای اثرگذاری پروپاگاندا تلاش میکنند پیام را به گونهای خیرهکننده به مخاطب برسانند و او را وادار کنند به جای تمرکز بر روی پیام، بر روی منبع تمرکز کند.حقه کلاسیک در این زمینه، استفاده از افراد معروف و محبوب و یا مورد اعتماد جامعه است که برای مردم جذاب هستند.
برای مثال همواره از ورزشکاران مشهور برای فروش غلات صبحانه استفاده میشود.ورزشکاران همواره نگران سلامت جنسی خود هستند و این تصور ایجاد میشود که با خوردن غلات صبحانهای که آنها تبلیغ میکنند میتوان مانند آنها سالم بود.
در این مورد خاص این که ورزشکار غلات صبحانه را تایید میکند باعث میشود بدون آن که در مورد سلامت آن تحقیق کنیم خریداری کنیم.
در راهبرد دوم پروپاگاندا پیام گمراه کنندهای به مخاطب داده میشود.برای کمپانیها مهم نیست که محصولشان بهترین محصول است یا خیر بلکه صرفا میخواهند محصول خود را بفروشند.
برای رسیدن به این هدف چیزهایی میگویند که در ابتدا کاملا متقن و خوب به نظر میرسد اما در واقع روشی هوشمندانه برای پوشاندن حقیقتی دیگر است.برای مثال به تبلیغات آسپیرین توجه کنید: یک کمپانی در تبلیغات خود عنوان میکند که هیچ کدام از برندهای دیگر سریعتر از این برند اثر نمیکنند با این حال این حقیقت را پنهان میکنند که هیچ کدام از برندهای دیگر آهستهتر نیز اثر نمیکنند.
با چنین پیام گمراه کنندهای مخاطبان گمان میکنند که محصول این برند بهتر از همه محصولات دیگر است.بنابراین در حالی که محصول هیچ تفاوتی با دیگر محصولات ندارد، مردم حاضرند مبلغ بیشتری برای آن بپردازند.
بخش چهارم
صاحبان پروپاگاندا تلاش میکنند شما را با خود همراه کنند و از احساساتتان برای تصمیم گیری استفاده نمایند.تا اینجا فهمیدید که چگونه با استفاده از اعتبار منبع و نیز پیام پروپاگاندا انجام میشود.وقت آن رسیده که به دو راهبرد دیگر نگاهی بیاندازیم: پیش اقناع و احساسات.
پیش اقناع راهی برای آسیب پذیر کردن ذهن نسبت به هدف است.برای مثال میزان خشونت و جرم و جنایتی که در تلویزیون نمایش داده میشود بازنمایی واقعی از دنیای واقعی نیست.جرائم در تلویزیون، ده برابر دنیای واقعی رخ میدهند.با این حال سیاستمداران تلاش میکنند با تمرکز دادن اذهان و تلویزیون به جرم و جنایت، حمایت عمومی برای پروژههایی مانند مقابله با مواد مخدر را جلب کنند و اذهان را از مسائل اقتصادی که خطری واقعیتر برای طبقه کارگر هستند منحرف کنند.
از طرف دیگر سیاستمداران با اجرای طرحهای ضد جرایم مواد مخدر و امن کردن شهر و کشور محبوبیت بالاتری کسب میکنند.
در مورد کمپانیهای فروش سلاح نیز این مساله صدق میکند.آنها میدانند که اگر مردم در رسانهها خشونت را ببینند و تنها راه در امان ماندن از آن را داشتن سلاح و مقابله بدانند، فروش سلاح بیشتر میشود.
پیش اقناع سلاح قدرتمندی است اما احساسات رکن چهارم پروپاگاندا است.زمانی که مردم احساساتی هستند بدون آن که در مورد عواقب واقعی کارشان بررسی و تحقیق کنند، برای کاهش رنجشان آن را انجام میدهند.
برای مثال میتوان به آزمایش مریل کارلسمیث و الن گراس اشاره کرد که از جمعی خواسته شد تا در صورت پاسخ اشتباه به سوال توسط افراد اتاق دیگر، به آنها شوک وارد کنند.از گروهی دیگر نیز خواسته شد تا در صورت پاسخ اشتباه از سوی افراد دیگر تنها یک دکمه را فشار دهند.
بعد از این آزمایش، افرادی که شوک (در واقع شوک دریافت نکرده بودند و همدیگر را نیز نمیشناختند) و نیز افرادی که فقط دکمه برای آنها فشار داده شده بود، از گروه مقابل خود یعنی کسانی که دکمه را فشار داده و یا فکر میکردند شوک وارد کردهاند درخواست کردند که برای حفظ جنگ ردوود با مردم تماس بگیرند.افرادی که شوک وارد کرده بودند، سه برابر دیگر افراد تماس گرفتند.
بخش پنجم
صنعت سرگرمی در رسانهها باعث آسیب پذیر شدن ما در برابر پروپاگاندا شده است.شکی نیست که دنیای امروز مملو از پیامهای مرتبط با سرگرمی است.هر روزه در معرض صدها نوع پیام و تبلیغ قرار میگیریم اما تنها بخشی از تنها جزییات قابل توجهی ارائه میکنند.
این حجم از تبلغات تنها باعث میشود که تمایل ما به تنبلی بیشتر شده و توانایی ما برای تشخیص جوانب پیامهایی که در برابر آن قرار میگیریم را کاهش میدهد.در چنین فضایی بسیاری از افراد به سرگرمی معتاد میشوند.اعتیادی که دقیقا مدنظر این رسانهها است.
در واقع ما آن قدر به سرگرم شدن عادت کردیم که حتی اخبار نیز شکلی از سرگرمی پیدا کرده است.اخبار کسل کننده مثل جزییات یک سیاستگذاری جدید سیاسی یا اقتصادی کنار گذاشته میشود و سراغ اخبار جذابتری مانند قتل، تروریسم و خیانتهای زناشویی انسانهای معروف میرویم.
به دلیل این حجم زیاد از سرگرمی و اخبار سرگرم کننده بسیاری از مردم دیگر توان و مهارت دقت و موشکافی استدلال و بحثهای منطقی را ندارند.علاوه بر این اغلب ما زمانی که با یک خبر جدی روبه رو میشویم ترجیح میدهیم کانال تلویزیون را عوض کنیم.
از آنجایی که اعلب مردم مطالبی که نیاز به تلاش ذهنی داشته باشند را نمیخوانند و یا نمیبینند، مطالب دریافتی ذهنشان بسیار ساده شده است. برای مثال پیامهای سیاسی نیز به یک پیام و سخن کوتاه تبدیل شده است که علی رغم جذابیت فاقد معنا و هدف خاصی است.
عموم مردم از این که تامل کنند و از معانی صحبتهای سیاستمداران، که غالبا ترجیح میدهند جزییات کافی در مورد تصمیمها و کارهایشان ارائه نکنند، به هدف اصلی و نحوه اجرای آن پی ببرند ناتوان هستند.فقط کافی است ریچاد نیکسون رییس جمهور آمریکا را در نظر بگیرید: در طول کمپین ۱۹۶۸ خود او بیان میکرد که از طریق جنگ ویتنام میتواند صلحی افتخارآمیز به دست بیاورد.
اما این مساله دقیقا به چه معنا بود؟ صلح افتخارآمیز بسته به این که چه کسی چه سوالی در مورد آن کند معانی مختلفی دارد اما نیکسون هیچ گاه مجبور نشد درباره آن جزییاتی ارائه دهد.در نتیجه دو نفر با دو چشم انداز و تصور مختلف از این شعال ممکن بود به او رای دهند و تصور کنند که نیکسون از جانب آنها سخن میگوید.
بخش ششم
نیاز ما به منطقی بودن رفتارهایمان و نیز قابل قبول بودن از نظر اجتماعی توسط پروپاگاندا علیه ما استفاده میشود.
انسان موجودی دلیل تراش و نیز اجتماعی است و پروپاگاندا با اطلاع از این مساله بیشترین استفاده را از آن میبرد.تمایلات انسانی ممکن است ما را در دام حلقه بدکاری بیاندازد و تمایل داشته باشیم برای توجیه رفتار و یا حفظ ظاهر با انتخابهای نادرست و بدمان ادامه دهیم.
سیگاریها را در نظر بگیرید که از بزرگترین دلیل تراشان هستند! بسیاری از کسانی که سعی میکنند سیگار را ترک کنند اما در انجام آن ناتوان هستند مجموعهای بی پایان از استدلالهایی دارند که قانعشان میکند به رفتار ناسالمی که دارند ادامه دهند.آنها استدلال میکنند که باید به سیگار کشیدن ادامه دهند چون تمام دوستانشان سیگاری هستند و یا ترجیح میدهند عمری کوتاه اما شاد داشته باشند تا این که عمری طولانی و غمگین.
به خاطر تمام این استدلالها و شرایط کار کمپانیهای تنباکو بسیار سادهتر میشود.این کمپانیها تلاش خود برای به دام انداختن مردم را انجام میدهند و مشتریان نیز با به دام افتادن این حلقه را تکمیل میکنند.
اما صاحبان پروپاگاندا نهایت استفاده خود را از ویژگی اجتماعی بودن انسان نیز میبرند و از تکنیک گرنفالون استفاده میکنند.انسانها تمایل دارند که با گروهی هم نظر باشند و یا حس و کالایی مشترک با گروهی دیگر داشته باشند و در عین حال نسبت باقی مردم خارج از گروه متفاوت باشند.نمونه بارز استفاده از این تکنیک رادیوی آمریکایی فردی به نام راش لیمبو است.
این رادیو به خاطر دیدگاههای رادیکال جمهوریخواهانه نمونهای استادانه از اثر گرنفالون است.او حامیانش را حامیان بی چون و چرا میخواند که در واقع به این نکته اشاره میکند که این حامیان هرآنچه که لیمبیو میگوید را میپذیرند و آنها را در مقابل کسانی قرار میدهد که توسط او مورد توهین و تمسخر قرار میگیرند.
برای مثال او لیبرالها را احمق میخواند و همه اقلیتها را مجرم.حامیان بی چون و چرا به خاطر این که با برچسبهای ناخشنودکننده مواجه نشوند به خاطر عضویت در گروه به خود افتخار کرده و از لیمبیو در مقابل منتقدان دفاع میکنند.
بخش هفتم
جنگ استفاده بزرگی از پروپاگاندا میکند.یکی از ویژهترین استفادهها از پروپاگاندا هنگام جنگ است.در واقع یکی از مهمترین کسانی که از جنگ سود میبرند سیاستمدارانی هستند که برای به راه انداختن جنگ دست به انتشار اطلاعات گمراه کننده میزنند.آنها به حمایت اجتماع از ثبات اجتماعی تکیه کرده و سربازان را قانع میکنند که به جنگ بروند.
بنابراین جنگ یک نمونه بزرگ نشان دهنده همراهی پروپاگاندا، دلیل تراشی و ترس برای تاثیرگذاری بر مردم است.برای مثال جنگ عراق برای مردم آمریکا به عنوان یک اقدام ضروری و منطقی به منظور ساقط کردن دیکتاتوری مانند هیتلر یعنی صدام تصویر شد.
معنای این پیام این بود که اگر آمریکا جنگ را آغاز نکند سرانجام صدام به خطری برای کشور تبدیل خواهد شد.از طرفی افکار عمومی به گونهای دستکاری شد که مردم آمریکا فکر میکردند با این کار مردم عراق را از این کابوس نجات خواهند داد.
این استدلال باعث میشود هزاران تلفات از مردم عراق نادیده گرفته شده و به انتقادات از رفتار نظامی آمریکا توجهی نشود.آمریکاییها آن قدر ترسیده بودند که هر تصمیمی که این ترس را از بین میبرد را توجیه میکردند و در واقع فکر میکردند آمریکا با کشتن عراقیها به آزادی آنها کمک میکند.
اگر بخواهیم بهترین مثال از تکنیک گرنفالون که دشمنی را معرفی و قاطعیت افکار عمومی برای مبارزه با آن را افزایش میدهد را نام ببریم احتمالا باید به نازیها اشاره کنیم.آنها در طول جنگ جهانی دوم یهودیها را دزدان ثروتمند میخواندند و از این راه تکنیک موردنظر را استفاده کردند.
با مقایسه چشمان آبی و موهای بلوند آریاییها و موی مشکی و دماغ بزرگ یهودیها نازیها این راه را هموارتر کردند و جامعه نیز نهایتا به این نتیجه رسید که یهودیها عنصر نامطلوب هستند.
در نهایت این که جنگ ویتنام نیز نمونهای جامع و کامل از توجیهتراشی رادیکال است.این فاجعه که به مرگ هزاران آمریکایی انجامید عمدتا به خاطر این تصور ایجاد شد که اگر آمریکا از جنگ عقب نشینی کند تصدیق میکند که کار اشتباهی انجام داده است.در نتیجه قویترین ارتش جهان کاملا غیرعقلانی رفتار کرد.
هدف جنگ روز به روز مبهمتر میشد تا آنجا که در نهایت هدف این بود که به هر قیمتی باید پیروز شد، فقط برای این که ثابت کنیم این همه تلفات و تلاش به خاطر «هیچ» نبوده است.
بخش هشتم
فرقهها از پروپاگاندا برای جذب عضو استفاده میکنند.مردم فکر میکنند که فرقهها اعضایشان را شستشوی مغزی میدهند اما واقعیت این است که آنها دقیقا از همان تکنیکهای مرسوم پروپاگاندا که مورد استفاده دیگران نیز هست استفاده مینمایند و صرفا نامشان تفاوت دارد.
برای فرقهها این کار در عمل متقابل، حواسپرتی و تبلیغ خود خلاصه میشود.
عمل متقابل ابزاری قدرتمند است که باعث میشود انسانها تمایل داشته باشند خوبی را، هر چند کوچک مانند یک شاخه گل، جبران کنند.برای مثال هارا کریشنا با همین کار برای جذب اعضای جدید اقدام میکند.این چنین هدایایی باعث میشود احتمال این که شما به آنها بپیوندید و حس کنید جزوی از آنها هستید بیشتر شود.
پس از این که قبول کردید که بخشی از زمان خود را به فرقه اختصاص دهید نوبت مورد دوم میشود تا حواستان را از اهداف واقعیشان پرت کنند.برای مثال شما را به جشنهایی با موزیکهای شاد دعوت میکنند تا از فکر کردن به پیام و هدف اصلی آنها منصرف شوید و یا دائما در کنار شما هستند و زمانی برای تنهایی و فکر به آنچه واقعا در حال رخ دادن است به شما نمیدهند.
زمانی که کاملا در دام افتادید آنها دوباره اعضای جدیدی را با همین روش جذب میکنند و حالا نوبت مورد سوم میرسد که راهی برای تثبیت اعتقاد به فرقه در ذهن پیروان جدید است.
یکی دیگر از راهبردهای فرقهها ایجاد انزوا برای اعضا است که مانع از رسیدن پیام و حرف دیگران به آنها شده و تنها تحت تاثیر رهبرشان قرار میگیرند.اعضا از این که اعضای دیگر خانواده یا دوستانی را ببینند که ممکن است ذهنیتشان را تغییر دهند منع میشوند.حتی ممکن است به اعضا تلقین شود که دیگران را به عنوان شیطان و خود را به عنوان روشنگر بدانند.
برای انجام این کار افرادی به عنوان مبلغ انتخاب میشوند که کاریزما داشته و میتوانند فهرست بلندبالایی از دلایل بیاورند که چرا فرقه آنها برتر از دیگران است و دیگران باید به عضویت در فرقه روی بیاورند.
در آخر نیز اعضا در دالانی از توجیه تراشی به دام میافتند که باید برای توجیه خودشان دائم به رفتارها و حرفهای رادیکالتر روی بیاورند.این وضعیت حتی ممکن است به مرگ هم بیانجامد همان طور که برخی از فرقهها به خودکشی دستهجمعی روی میآورند.
بخش نهم
با درک پروپاگاندا میتوانید با آن مبارزه کنید.ممکن است با فکر کردن به حجم پروپاگاندایی که روزانه سیاستمداران و رسانهها و تبلیغات به خورد مردم میدهند ناامید شوید.سرخوردگی ناشی از این فضا ممکن است مردم را با فکر این که تحت تاثیر قرار نمیگیرد خشنود کند.اما راههای مطمئنی وجود دارد که میتوانید با آنها تغییرات مثبتی در این وضعیت ایجاد کنید.
اول این که باید هم خودتان و هم کودکانتان در مورد عملکرد پروپاگاندا مطالعه کنید.از آنجایی که کودکان در معرض تبلیغات فست فود و اسباببازیها هستند این کار بسیار حیاتی است.این تبلیغات در ساعات مختلف روز و حتی بین برنامههای آموزشی مدام پخش میشوند.
پروپاگاندا باعث میشود کودکان نتوانند راه درست اقناع که از استدلال و تحلیل میگذرد را پیدا کنند.پروپاگاندا باعث میشود کودکان نتوانند درستی پیام اصلی را درک کنند و از همان سنین کودکی با حاشیه و نه اصل پیام قانع شوند.
به منظور همین بچهها باید به این فکر کنند که چرا معتقدند اسباب بازی جدید آنها را خوشحالتر میکند.با این کار میتوانید به کودکان خود آموزش دهید که برخلاف هدف تبلیغاتچیها عمیقتر فکر کنند.
یکی دیگر از راهبردهای مقابله با پروپاگاندا این است که ادعاهای سیاستمداران و کمپانیها را شخصا به چالش بکشید.بسیاری از مردم فقط میخواهند از سیاست چیزی نشنوند و به خاطر این که سیستم را قبول ندارند رای ندهند.
اما راهی دیگر نیز وجود دارد: شما میتوانید با سیاستمداران مکاتبه کنید و از آنها بخواهید فکتهای ادعاهایشان را بیان کنند.همچنین میتوانید از رسانهها بخواهید که گزارشهای عمیق و مفصلتری درباره موضوعات مختلف منتشر کنند.اگر کمپانیها و رسانهها و سیاستمداران بدانند که فقط با اقناع میتوانند مردم را قانع کنند مجبور هستند راهبردهای خود را تغییر دهند.
همچنین میتوانید از کمپانیها بخواهید در مورد محصولاتشان توضیح دهند.جواب آنها به این ادعا بیانگر خیلی از مسائل خواهد بود.این که به سوال شما جواب دهند یا این که فقط بروشور تبلیغاتی برای شما ارسال کنند.
اگر جواب قانع کنندهای نیافتید شاید وقت آن رسیده که سراغ دیگری بروید.
جمع بندی
پیام اصلی کتاب:
پروپاگاندا همه جا وجود دارد تا ما را قانع کنند برای چیزهایی هزینه کنیم که نمیخواهیم، به سیاستمدارانی رای دهیم که مراقب ما نیستند و اسباببازیهایی بخریم که حتی ارزش پلاستیکی که از آن ساخته شدهاند را ندارند.خوشبختانه میتوانیم از طریق شناخت راهبردهای اصلی پروپاگاندا و این که چگونه کار میکند با این فریب مقابله کنیم.